بلایی که روانشناسی زرد بر سرتان می‌آورد!
بلایی که روانشناسی زرد بر سرتان می‌آورد!
شبکه‌های اجتماعی مملوء از شبه روانشناس‌ها و صفحات انگیزشی‌ست که به اسم نکات روانشناسی حرفهای انگیزشی و امیدبخش می‌زنند اما به گفته روانشناسان شاخص این قبیل حرفها نه تنها مفید نیست بلکه ضربه زننده است.

شبکه‌های اجتماعی مملوء از شبه روانشناس‌ها و صفحات انگیزشی‌ست که به اسم نکات روانشناسی حرفهای انگیزشی و امیدبخش می‌زنند اما به گفته روانشناسان شاخص این قبیل حرفها نه تنها مفید نیست بلکه ضربه زننده است.

گروه خانواده: صفحات متعدد و پرکار انگیزشی که به اسم حرفهای روانشناسی و نکاتی برای بهبود حال روحی افراد می‌گویند یکی دیگر از چالش‌های شبکه‌های اجتماعی هستند. آن‌ها در قالب‌های مختلف ویدیو و یا حتی عکس‌نوشت‌های گرافیکی جملات انگیزشی می‌نویسند و به خیال خودشان افراد را به سمت موفقیت و آرامش سوق می‌دهند. اما می‌توان به راحتی این قبیل‌ها حرفها را ناکارآمد و در قالب «روانشناسی زرد» تعریف کرد که ممکن است نظر مخاطب را به خود جلب کند اما چون محتوای عمیق و حساب‌شده‌ای نیست ممکن است اثر معکوس می‌دهد. به خصوص اینکه در بسیاری موارد شاهد بازی با کلمات از سوی افرادی هستیم که حتی مدرک و تحصیلاتی در زمینه روانشناسی ندارند. به همین بهانه سراغ خانم «زینب سبزعلی» روانشناس و مشاور رفتیم تا درباره این قبیل محتواهای زرد و جذاب اما مضر حرف بزنیم.

….

درباره این موضوع باید به سه بخش کلی بپردازیم و راجع به آن صحبت کنیم:

۱. چرا این روانشناس‌های زرد و یا کسانی که در پیج‌های به اصطلاح روانشناسی فعالیت می‌کنند و بلاگرهای زردگونه روانشناسی هستند، این‌قدر با استقبال مواجه می‌شوند و این‌قدر بزرگ می‌شوند؟

۲. چه مضراتی برای جامعه دارند؟

۳. خودشان چه هدفی را دنبال می‌کنند و چه سودی از این قضیه می‌برند؟

روانشناسی زرد می‌گوید تو باید فقط به چیزهای خوب فکر کنی!

در راستای سوال اول باید بگویم که ما در حال حاضر داریم در عصر دیجیتال زندگی می‌کنیم. عصر دیجیتال عصر سرعت است و مردم انتظار دارند در این عصر همه چیز خیلی سریع و آسان در اختیارشان قرار بگیرد. این عصر، عصر پیشرفت و تحول در کمترین زمان ممکن است. لذا تقاضا برای نتایج زودهنگام خیلی بالا است؛ مثلاً لاغری در دو هفته! یا مکالمه زبان انگلیسی در یک ماه! و هزاران مثال این چنینی وجود دارد که آدم‌ها برای سرعت و سهولت در استفاده از یک کالا و خدمات تقاضای تصاعدی دارند.

این‌ها همه باعث شده که انسان هزاره سوم و عصر دیجیتال دنبال نسخه‌هایی باشد که خیلی راحت و آسان برای مشکلاتش یک دستمایه‌ای پیدا کند و او را سریع به هدفش برساند.

در این مدل روانشناسی مثلاً می‌گویند: «تو باید فقط به چیزهای خوب فکر کنی. انرژی‌های مثبت فقط در این صورت به سمتت می‌آید.» درحالی‌که ما برای اینکه رشد کنیم و خودشکوفا شویم، باید واقعیت‌ها را بپذیریم؛ نه فقط چیزهای خوب! یا مثلاً می‌گویند: «همیشه تلاش کردن مساوی است با رسیدن به همه اهداف! اگر تلاش کنیم به هر چیزی که می‌خواهیم، می‌رسیم.» واقعاً این‌طور نیست! انسان‌ها باید بدانند که خیلی اوقات ما با شکست مواجه می‌شویم. عوامل زیادی در رسیدن به اهداف تأثیرگذارند که ممکن است بخاطر آن‌ها انسان‌ها نتوانند به هدفشان برسند. تنها فاکتور لازم برای رسیدن به هدف، تلاش کردن نیست. شاید شرط لازم باشد، اما کافی نیست! لذا روانشناسی زرد نه تنها به ما کمک نمی‌کند، بلکه طرز فکر اشتباهی را هم به ما القا می‌کند.

روانشناسان زرد اغوا کننده‌های فریبنده هستند!

متأسفانه همه جای دنیا این روانشناسی زرد رسوخ کرده، کتاب‌های خیلی زیادی راجع به آن نوشته شده، روزبه‌روز هم بیشتر می‌شود و حتی تمایل به خریدش هم افزایش پیدا کرده‌است.

این دسته از افراد یا این دسته از تفکر سعی می‌کند با توصیه‌های دم دستی و اقتباس‌های ناقص از نظریه‌ها و مفاهیم علوم روانشناسی، برای خودش آبرویی کسب کند و از این طریق صرفاً به دنبال کسب منافع و سود برای خودش است. این‌ها در واقع اغوا کننده‌اند. مدعی هستند که برای همه مشکلات بشر راه حل‌های خیلی ساده‌ای وجود دارد. راه حل‌هایشان همیشه آمیخته با توصیه‌های خیلی ساده اما اشتباه و پر از خطا است.

این مدل از روانشناسی به این علت که از تحلیل سطوح پیچیده شخصیت عاجز است، تنها به انگشت زدن و ناخنک زدن به مفاهیم پیش پا افتاده روانشناسی و نظریات مطرح اکتفا می‌کند و برای افرادی که سال‌هاست درگیر برون‌رفت از مشکلاتشان هستند و راهی پیدا نمی‌کنند یا آدم‌هایی که سال‌ها ست درون سیاهچاله ذهنیشان اسیر شده‌اند، راهکارهای یک دقیقه‌ای ارائه می‌کند. مثلاً در دایرکت مشاوره‌های صوتی می‌دهد. با این اشعار فریبنده که: «شما اگر بخواهید می‌توانید مشکلاتتان را حل کنید. بخواهید تا به شما داده شود!»، در واقع صرفاً به دنبال کسب درآمد و شهرت هستند.

حرف‌های این قبیل روانشناسی‌ها عمدتاً تکراری، بدون هیچ استناد علمی و تنها برگرفته از تجربیات خودشان یا اطرافیانشان است. برخلاف ادعایشان قادر به حل هیچ مشکلی نیستند و تنها با وعده و وعید و چرب‌گفتاری و سخنان دل‌انگیز و مطابق سلیقه شنونده‌ها، آن‌ها را اغوا می‌کنند و مرتباً سعی می‌کنند از مثبت‌اندیشی و حل تمام مشکلات با فرستادن انرژی مثبت به کائنات حرف بزنند.

این توضیحات در رابطه با این است که روانشناسان زرد دقیقاً چکار می‌کنند. یعنی در واقع اگر بخواهم تقسیم‌بندی کنم، این می‌شود بخش شیوه کارشان.

هزینه بالای روانشناسی درست باعث گرایش به روانشناسان زرد است!

حالا چرا مردم رغبت نشان می‌دهند و بیشتر این پیج‌ها را روزبه‌روز فالو می کند و حتی بیشتر کتاب‌های روان‌شناسی زرد می‌خرند؟ زیرا این افراد برای کسب شهرت و درآمد خودشان اقدام به ترسیم یک چشم‌انداز مطلوب برای مخاطبانشان می‌کنند. آن‌ها عملاً هیچ مشکلی را حل نمی‌کنند، اما با این ادعاهای خارق‌العاده‌شان و این که یک شبه می‌شود زندگی و شخصیت فرد  را متحول کرد، در واقع فقط جیب خودشان و وضع مالی خودشان را متحول می‌کنند.

از دلایل جذب افراد به این جریان می‌تواند این باشد که خدمات روانشناسی در کشور ما هم خیلی هزینه بالایی دارد و هم اینکه شامل بیمه نمی‌شود. همین امر ممکن است دلیلی باشد تا بازار روانشناسی زرد روزبه‌روز داغ‌تر و داغ‌تر شود.

روانشناسان زرد دوست ندارند مخاطبشان رشد فکری کند!

روانشناسی زرد و بازاری خودش فاقد تفکر انتقادی و تحلیل دقیق است و توجه کاملی به منابع و رفرنس‌های مرجع ندارد. اتفاقاً به دنبال این است که دنبال‌کننده‌هایش و افراد عادی هم سطح تفکر انتقادیشان بالا نرود و در همان حد پایین خودش باقی بماند.

این جریان دیر یا زود اثربخشی و ناکارایی‌اش عیان خواهد شد و این که برخی افراد از چند مفهوم ساده یا اسم روانشناس‌های معروف مثل یونگ استفاده کنند و یک ژست علمی و فرهیختگی به خودشان بگیرند، واقعاً زمانش به زودی به سر می‌رسد و این توصیه‌های کلی و مثبت، ناکارآمدیشان خیلی زود مشخص می‌شود.

روانشناسی زرد، به جای انگیزه مخاطبش را سرخورده می‌کند!

خیلی ساده‌انگارانه است که فکر کنیم برای حل مشکلاتی که ایجاد شدنشان سال‌ها طول کشیده، گفتن یک‌سری جمله و تمرین فوری کافی است! در کل باید یک اشل داشته باشیم. هر توصیه، هر روش درمانی و هر چیزی که به افراد قول بهبود آنی بدهد، زیر سؤال است و باید درباره‌اش شک و تردید کنیم. مثلاً به «انگلیسی در دو هفته» باید شک کنیم، به «لاغری در یک ماه» باید شک کنیم، به تبلیغات «حال خوب با خواندن یک جمله» باید شک کنیم.

روانشناسی زرد بیش از حد تأکید دارد که مسائل پیچیده نیاز به نقد و بررسی خیلی خوب ندارند و این ساده‌انگاری باعث مشکلات بعدی می‌شود و اثر معکوس بر مخاطب می‌گذارد.

آن‌ها می‌آیند و تغییر خلق‌وخوی یک شبه را تبلیغ می‌کنند و افراد فکر می‌کنند که این حرف‌های انگیزشی یک چوب جادویی هستند که موجب تغییرات پایدار درونشان می‌شوند. وقتی که مردم به توصیه‌ها و تبلیغات این روانشناسان عمل می کنند و نتیجه نمی‌گیرند، سرخورده‌تر از گذشته به زندگی خود ادامه می‌دهند و آسیب روحی می بینند. حتی از روانشناسی، مشاوره و روان‌درمانگرها هم ناامید می‌شوند، دیدشان نسبت به این قضیه خراب می‌شود و دیگر به دنبال درمان درست و اصولی نمی‌روند.

روانشناسان زرد و بلاگرهای روانشناسی که در حال حاضر بسیار زیاد شده‌اند، با پندهای نادرستشان انرژی روحی شما را می‌گیرند و در نهایت شما را سرخورده می‌کنند.

در روانشناسی معتبر هر تغییر درونی با درد همراه است نه سرخوشی!

در روانشناسی معتبر هر تغییری با درد و احساس ناخوشایند همراه است. روانشناسی علمی  یک تمرین‌هایی به شما می‌دهد تا تغییر را در شما ایجاد کند. لازمه موفقیت و زندگی بهتر، تغییر در احساسات، رفتار و تفکر ما است و هر تغییری با سختی کشیدن، با مشقت و با تلاش اتفاق می‌افتد.

این نگاه غیرعلمی و غیرتخصصی به مفاهیم و پدیده‌های حوزه روانشناسی است که باعث شده افرادی که فاقد تخصص و صلاحیت علمی هستند، بدون اینکه ریشه‌ها و بنیادهای نظری علم روانشناسی را بشناسند، تنها با تکیه بر خواندن چند کتاب، حرف‌های عامیانه خودشان را با نظریات و مفاهیم روانشناسی بیامیزند و تحویل هوادارانشان بدهند و این حس را در آن‌ها ایجاد کنند که می‌شود راحت، آسان و سریع تغییر کرد.

عناصر یک مشاوره درست را بشناسید

خب حالا وقتی که روانشناسی زرد این کار را می‌کند و روانشناسان زرد چنین ترفندهایی دارند و این‌گونه رفتار می‌کنند و چنین ساختاری دارند، روانشناسان اصیل چگونه‌اند؟

سه عنصر اصلی بنظرم در فرایند مشاوره وجود دارد:

۱. شخصیت مشاوره

۲. دانش مشاوره

۳. مهارت کافی مشاوره

یک مشاور و روانشناس حرفه‌ای با خصوصی‌ترین، محرمانه‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل انسان‌ها سر و کار دارد و صرفاً اطلاعات محدود و خیلی ساده در رابطه با روانشناسی و نظریه‌ها به کارش نمی‌‌آید و این فرد را مشاور حرفه‌ای نمی‌کند.

خوب است بدانیم یک مشاور و روانشناس هم نواقصی در شخصیت و رفتارش دارد، او هم خاطرات و گذشته سختی را سپری کرده و در حقیقت او نیز کاملاً یک انسان است. مثل همه انسان‌ها با خوب و بد، با احساسات و افکار متناقض و حتی گاهی اوقات منفی. او یک ابرانسان یا یک موجود رویایی نیست. او یک پری جادویی یا یک غول چراغ جادو نیست که بتواند نجات‌دهنده ما باشد و بتواند یک کاری کند که در آنی و با یک جمله یا با یک ترفند همه چیز خوب و درست شود.

در روانشناسی درست فرد به خودآگاهی می‌رسد تا به خودشکافی دست بیاید

یک مشاور و روانشناس اصولی و درست و موفق، یک راهی را به ما نشان می‌دهد که در واقع از درون خود ما و با انتخاب خود ما است و به وسیله خود ما انجام می‌شود. چرا که می‌خواهد ما مسئولیت‌پذیرتر شویم و بتوانیم به خودمان هم کمک کنیم و آن لحظه است که واقعاً از درون خودمان حال خوب پیدا می‌کنیم. وقتی که بیاییم همه انکارها، مقاومت‌ها، دلیل‌تراشی‌ها و آن جاهایی که خودمان را فریب داده‌ایم را کنار بگذاریم و مسئولیت قبول کنیم، به معنی واقعی بپذیریم که حال بدمان از درون خودمان است یا دلیلی برای حال بدمان پیدا کنیم؛ آن موقع می‌توانیم به معنای واقعی با همه وجود زندگی کنیم و این راهی است که یک روانشناس به ما نشان می‌دهد و باید بگویم این نه تنها آرامش‌بخش نیست، بلکه در فرآیند مشاوره حتی اضطراب‌های افراد برانگیخته می‌شود. افراد با پذیرش مسئولیت‌هایشان به خودآگاهی می‌رسند و خودآگاهی برایشان حق انتخاب ایجاد می‌کند. فرآیند رسیدن به این موضوع خیلی دردناک و همراه با احساس رشد و خودشکوفایی است. برای رسیدن به آن الماس وجودی، خیلی اوقات لازم است انسان‌ها درد رشد و بالغ شدن و در رسیدن به یک گوهر نایاب را تجربه و لمس کنند.

جملات مثبت و خوش‌بینانه مشکلات شما را حل نمی‌کند!

اما چیزی که روانشناسان و مشاوران انگیزشی و زرد به ما القا می‌کنند، یکسری خوش‌بینی پوچ و بی‌پایان و اساس است که بدون وجود تلاش و کوشش، بدون درد اصیل شدن و درد شکوفا شدن و تلاش برای رشد کردن، صرفاً با یک سری باور نسبت به قانون جذب، قانون کارما و قدرت‌های ماورایی و کائنات، توقع دارد که همه معضلات و مشکلات ما حل شود و ما پولدار، خوشبخت و موفق شویم و احساس خوبی داشته باشیم. همه تبلیغات و صحبت‌هایی که می‌کنند در رابطه با مثبت‌اندیشی است و این‌گونه القا می‌کنند که داشتن احساسات منفی و ناخوشایند در زندگی یک عیب و نقص است. یعنی اگر من حالم بد است، احساس منفی دارم، هر روز با یکسری پیام‌های بد مواجه هستم و این پیام‌ها را به مغزم مخاطره می‌کنم، حتماً مشکل از من است و اگر این‌ها مثبت شود و اگر من انرژی مثبت به خودم و به جهان بفرستم، همه چیز خوب و درست و کامل خواهد بود. در صورتیکه «مارتین تلیگمن» نظریه خوش‌بینی آموخته شده را در کتابش با همین نام مطرح می‌کند و می‌گوید خوشبینی هیچ ارتباطی به گفتن این تلقینات مثبت روزانه ما ندارد و با گفتن این‌ها عملاً هیچ اتفاق خوب و مثبتی در زندگی ما رخ نمی‌دهد. یکی از جملات بارز این کتاب این است که شما اگر هر روز به خودت بگویی «من از هر لحاظی بهتر و بهتر می‌شوم»، این صرفاً یک احساس خوب موقتی به همراه دارد؛ نه تأثیر بلند‌مدت و عمیق! چیزی که به اسم مثبت‌اندیشی این روزها در کشور ما و خیلی از جوامع دیگر رواج پیدا کرده‌است، بنظر من صرفاً نوعی تبلیغات است و این تفکر را بین مردم رواج داده که برخی گمان می‌کنند داشتن احساسات ناخوشایندی مثل خشم، غم، عذاب وجدان و احساس شرم و گناه نوعی نقص روانی است و مشکل آن‌ها است که نمی‌توانند با این جملات قشنگ و بزک‌دوزک شده حالشان را خوب کنند و از گرداب مشکلاتشان نجات پیدا کنند.

یک روانشناس مشاور خوب، دست مراجعش را می‌گیرد و او را در مسیر خودشناسی یاری می‌کند تا طیف وسیعی از احساسات مثبت، خوشایند، منفی و ناخوشایند را تجربه کند.

القائات مثبت افراطی جلوی تلاش را می‌گیرد!

خود فرایند مشاوره و روان‌درمانی به افراد کمک می‌کند تا ظرفیت روانی‌شان را بالا ببرند. این کار کمک می‌کند بتوانند احساسات منفی و ناخوشایند را در درونشان راحت‌تر تحلیل کنند و بپذیرند که انسان‌ها با وجود احساسات منفی، مشکلات، تعارضات و تنش‌ها می‌توانند ادامه بدهند، زندگی کنند و موفق باشند. لذا باید در مقابل این‌ها تاب‌آوری خودشان را افزایش بدهند.

اینکه ما بیاییم مسائل، مشکلات، باورهای منفی و احساسات منفی را انکار کنیم، اتفاق خوبی برای ما رقم نخواهد زد. این القای مثبت‌اندیشی صرف، بیشتر از این که مفید باشد، مضر است! زیرا ما را از اینکه تلاش کنیم برای تاب‌آور شدن و افزایش  ظرفیت روانی‌مان دور می‌کند و آسیب رسان هم هست.

اگر به این دلیل به مشاور و روانشناس مراجعه می‌کنیم که یکسری حرف‌های زیبا و مطابق میل و سلیقه ما بزند و انرژی مثبت القا کند، کاملاً راه اشتباهی را داریم می‌رویم. در واقع باید قبول کنیم که مشاور تنها به ما کمک می‌کند که از پس مشکلاتمان بربیاییم. این‌طور تصور کنید که ما در یک گردباد گیر افتاده‌ایم، مشاور از بیرون گردباد می‌آید، دست ما را می‌گیرد و کنار می‌کشد. سپس می‌گوید نگاه کن؛ این گردبادی بود که در آن گیر افتاده بودی. او کمک می‌کند تا مسائل را طور دیگری ببینیم، تحلیل کنیم و بعد به تصمیم‌های بهتری برسیم.

در واقع مشاور موجودی زمینی است. یک موجود ماورایی نیست که بتواند همه مشکلات را خودش حل کند، خودش راه‌حل بدهد و با یک‌سری جملات ما را به آرامش برساند.

ما باید در فرایند مشاوره و روان‌درمانی به مرحله‌ای برسیم که خودمان آستین بالا بزنیم، برای خواسته‌ها و اهدافمان همت کنیم، بلند شویم و کاری انجام بدهیم.

مشاور و روانشناس به ما کمک می‌کند که باورهای مخرب درونمان را بشناسیم و دست از خودتخریبی و خودفریبی برداریم. سپس در وهله اول الگوهای معیوب فکریمان را بشناسیم، بعد طرحواره‌های آزاردهنده ذهنی‌مان را بشناسیم و اصلاح کنیم.

باید بدانیم که در نهایت این خود ما هستیم که قرار است به خودمان کمک کنیم؛ نه یک‌سری جملات انگیزشی یا چندتا بلاگر حرف خوشگل‌زن و زرد!