امتیاز هوش هیجانی (emotional intelligence) که با شاخص EQ بیان میشود، نسبت به هوش کلاسیک (intelligence) که با شاخص IQ نشان داده میشود، این است که بیشتر قابلیت تغییر و آموزش دارد و نیز پیشبینیکننده بهتری برای سلامت جسمی و روانی است.
«هوش هیجـــــــانی»
نویسنده: ویل گلنون
ترجمه: منصوره نیکوگفتار و حمیدرضا پوراعتماد
ناشر: دانژه، چاپ دوم ۱۳۹۴
۱۹۲ صفحه
****
روشهای تربیتی ما همواره عقلانی و منطقی بودهاند نه احساسی. احساسات، بخشی از طبیعت انسانی ما هستند و صرفنظر از اینکه تا چه حد آنها را پس میزنیم، وجود دارند و ما را تحت تأثیر قرار میدهند. یافتههای روانشناسان مکاتب مختلف نشان میدهد که به میزانی که سرکوب هیجانات در ما بیشتر باشد، مشکلات جسمانی و روانی بیشتر میشود. به قول آنتونیو داماسیو، متخصص برجسته و پیشرو علوم اعصاب، توانایی ما برای متوقف کردن هیجانات، به اندازه توانایی ما در متوقف کردن عطسه است. زمانی که ما از روشهای مقابلهای ناسالم خود در مقابل احساسات آگاه نشدهایم، به تکرار همان رفتارها و بهتبع آن، همان نتایجی میپردازیم که در کودکی تجربه کردهایم. از همان کودکی روشهایی برای خفه کردن و سرکوب احساساتِ «ممنوع» به کار گرفته میشوند و با تکرار تا زمان بزرگسالی، سرنوشت ما را در دست خود میگیرند و قدرتمندانه به کار خود ادامه میدهند.
کتاب «هوش هیجانی» با هدف آگاهیبخشی هیجانی و احساسی توسط خانواده، «۲۰۰ راه» برای افزایش هوش هیجانی پسران پیشنهاد میکند. امتیاز هوش هیجانی (emotional intelligence) که با شاخص EQ بیان میشود، نسبت به هوش کلاسیک (intelligence) که با شاخص IQ نشان داده میشود، این است که بیشتر قابلیت تغییر و آموزش دارد و نیز پیشبینیکننده بهتری برای سلامت جسمی و روانی است. افراد، اگر در کودکی آموزش ببینند که با آگاهی نسبت به احساسات و هیجانات خود عمل کنند، در بزرگسالی سلامت جسمانی و روانی بیشتری خواهند داشت. برای مثال، هیجان «شادی» گاهی در خانوادههای ایرانی سرکوب و ممنوع تلقی میشود و افراد هر چه هم که برخوردار از هوش کلاسیک بالا باشند، زمانی که از این هیجان و تبعات آن آگاه نباشند، «حالشان» بهبود نمییابد. کودکی که آگاهی هیجانی پایینی دارد، در برابر هیجان شادی خود، میتواند با این طرز فکر ناهشیار روبرو باشد که: اگر من شاد باشم خودمجازاتگری را رها ساختهام و حتماً با احساسات بد زیربنایی آن مواجه میشوم. پس برای اینکه احساس گناه زیر شادی، خشنودی و موفقیت را متوقف کنم، خود را هرلحظه که شاد شوم مجازات میکنم و اشتباه جدیدی میکنم تا آرزویم را مبنی بر موفقیت، شادی و زندگی رضایتبخش پنهان سازم. چنین فرایند پاتولوژیکی، معمولاً تا بزرگسالی ادامه مییابد و یکی از زمینههای شخصیتی مساعد برای اختلالات هیجانی (اضطراب و افسردگی) است. درواقع، «شخصیت» از نظرگاه روانپویشی چیزی نیست جز همین سبکهای اختصاصی هر فرد در نحوه برخورد با هیجانات.
افزون بر اهمیت این مسئله، آنچه متخصص فرزندپروری و سخنران مشهور در سطح ملی، ویل گلنون، را به نوشتن این کتاب سوق داده، کلیشههای فرهنگی جامعه آمریکا در تربیت دختران و پسران است؛ کلیشههایی که ما مخاطبان ایرانی انتظار نداریم تا این اندازه شبیه جامعه ما باشد: مرد که گریه نمیکنه! مرد از هیچی نمیترسه! مگه دختری اینجوری خودتو لوس میکنی، خجالت بکش! این کلیشهها گلنون را که قطعاً مهمترین عشق زندگیاش «پدر بودن» است، به نوشتن دو کتاب واداشته: ۲۰۰ راه برای افزایش عزتنفس دختران و ۲۰۰ راه برای افزایش هوش هیجانی پسران (کتاب حاضر). در کتاب اول، گلنون میخواهد راههایی عملی برای غلبه بر کلیشه «جنس ضعیف اما زیبا و لبالب از احساسات بلورین» ارائه دهد تا دختران ما آنقدر قوی و مستقل بار بیایند که بفهمند کیستند و راه خود را در زندگی بیابند. در کتاب دوم، گلنون میخواهد بگوید که تصورات قالبی درباره پسران منجر به بیگانگی آنان با زندگی هیجانی و دنیای احساساتشان میشود. نباید تأکیدی که بر «قدرت» پسران میشود آنقدر باشد که ارتباط آنها با احساسات و عواطفشان کمرنگ شود. باید پسرانمان بیاموزند که چگونه هیجانات خود را تجربه، درک، و به نحوی سازنده و نه مخرب، ابراز کنند.
هوش هیجانی مرکب از چهار دسته از تواناییهاست:
– قابلیت ادراک و ابراز احساسات،
– قابلیت استفاده از هیجانات،
– قابلیت فهم هیجانات و نامگذاری آنها،
– قابلیت مدیریت هیجانها در خود و دیگران.
همه این تواناییها به فرد این امکان را میدهند که خود را در موقعیتهای اجتماعی مختلف بفهمد و با مهار خود با موقعیت پیش رو سازش یابد. تمام این تواناییها در کتاب گلنون پوشش داده شدهاند. راههایی که او پیشنهاد میکند با زبانی ساده و سلیس بیان میشوند، و درعینحال همگی از روشهای آزموده شده علمی برگرفته شدهاند. جامعه هدف این کتاب، والدین و معلمان هستند و در همه بخشها از تجربیات شخصی نویسنده و موقعیتهای واقعی بهره گرفته شده است. جهتگیری گلنون، به آینده پسران نیز معطوف است، پسرانی که باید روزی «پدر» شوند و خود پسرانشان را با هیجاناتشان دمساز و همساز کنند.
گلنون به معنای واقعی وقف تجربه پدری کردن بوده است و وقتی از فرزندپروری سخن میگوید، درواقع برای مخاطبان لحظهلحظه زندگیاش را روایت میکند. این ویژگی باعث میشود که کتاب، فراتر از یک دستورنامه، کاملاً واقعی و «جاندار» احساس شود. گلنون یک فعال اجتماعی جدی هم هست و مؤسسه Random Acts of Kindness را برای گسترش «مهربانی» با کارهای کوچک تأسیس کرده است (خوب است به سایت این مؤسسه سری بزنید. دیوارهای مهربانی در ایران در صفحه اول آن بازتاب داده شده است: www.randomactsofkindness.org)
اما نکتهای هست که در برخورد با سازه هوش هیجانی، که اکنون دیگر فراتر از یک مفهوم بازاری، یک سازه خوشساخت علمی و تجربی است، باید مدنظر قرار گیرد، وگرنه، شاید تمام فنون و گامهایی که برای ارتقای آن اجرا میشود، از حیث روانشناختی، «هزینههایی» به بارآورد که بر «فایدههای» آن بچربد و آن نکته این است که کاربرد واژه «هوش» را برای ظرفیت تجربه هیجانات، باید یک کاربرد استعاری (metaphorical) تلقی کرد.
وقتی از هوش هیجانی صحبت میشود، میزان آگاهی از هیجانات و احساسات و ظرفیت تحمل آنها مطرح است. در یک آزمون هوش، نحوه پاسخ دادن به سؤالاتی که پاسخ صحیح و غلط دارند، نمرهگذاری میشود (performance) درحالیکه آگاهی به هیجانات، طیفی است که ترجیح فرد را نشان میدهد (preference) و اگرچه میتوان بعضی از پاسخها را «سازش یافته تر» از پاسخهای دیگر تلقی کرد، در آن پاسخ صحیح یا غلطی وجود ندارد. همچنین، مفهوم هوش در تداول عرفی آن، حداقل به نحو ناهشیار، تداعیگر «رقابت و برتریجویی» و «ثابت بودن نمره» است. رقابت و برتریجویی با «سرزنش و تنبیه» در صورت عدم موفقیت همراه است. هنگامیکه فرد با این باور زندگی کند که «انتقاد کردن از خود و سرزنش نقصها، شکستها و اشتباهات، منجر به تلاش برای بهتر و بهتر شدن میشود»، ظرفیت روانی زیادی را صرف پنهان کردن نواقص و شکستهایش میکند و برای اینکه مورد قضاوت و حمله قرار نگیرد، از پذیرش واقعیت و موجودیت خویش فرار میکند تا از ارزش خود و عزتنفسش (self-esteem) محافظت نماید. نتیجه این فرایند چیزی نیست جز مسدود شدن مسیر مواجهه با هیجانات، شناخت کمتر آنها و در یک کلام «هوش هیجانی» پایینتر!
پس حواسمان باشد که استعمال واژه هوش در ترکیب «هوش هیجانی» یک کاربرد استعاری برای بیان ظرفیت آگاهی هیجانی افراد است و درواقع، به کمال هشیاری داشتن نسبت به هیجانات یا «هشیاری هیجانی» دلالت دارد و نباید با هوش کلاسیک و هوشبهر (IQ) که تلویحات رقابت، خودبرتربینی یا خود فروتربینی را در دل خود دارد، اشتباه گرفته شود.(۱) امید است خوانندگان با مطالعه این اثر ارزشمند که توسط دو تن از استادان مطرح روانشناسی ایران ترجمه شده، بتوانند برای «خود» و پسرانشان خودآگاهی بالاتر، روابط غنیتر، و خودمختاری حقیقی را رقم زنند که:
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی(۲)
پینوشت:
۱- پس این هوش، آن هوش نیست که این هوش است که:
محرم این هوش، جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست (مولوی)
۲- از دیوان شمس مولوی
*حامد کاشانکی: کارشناس ارشد روانشناسی بالینی