اهمال کاری چیست دلایل و راه حل آن کدام است ؟
اهمال کاری چیست دلایل و راه حل آن کدام است ؟
در روان‌شناسی واژه‌ای به‌نام «خودانضباطیِ ضعیف» داریم، به این معنی که «من توانایی انجام کارهای پیوسته و گاهی کسل‌کننده را ندارم و نمی‌توانم از خیر لذت‌های آنی بگذرم تا به اهداف و رضایت‌مندی‌های آتی برسم».

در روان‌شناسی واژه‌ای به‌نام «خودانضباطیِ ضعیف» داریم، به این معنی که «من توانایی انجام کارهای پیوسته و گاهی کسل‌کننده را ندارم و نمی‌توانم از خیر لذت‌های آنی بگذرم تا به اهداف و رضایت‌مندی‌های آتی برسم».

اهمالکاری را فردافکنی نیز نامیده اند اهمالکاری از دو بخش تشکیل شده است بخش نخست آن از تاخیر در انجام دادن و بخش دوم آن را فقدان پشتکار تشکیل میدهد در روان‌شناسی واژه‌ای به‌نام «خودانضباطیِ ضعیف» داریم، به این معنی که «من توانایی انجام کارهای پیوسته و گاهی کسل‌کننده را ندارم و نمی‌توانم از خیر لذت‌های آنی بگذرم تا به اهداف و رضایت‌مندی‌های آتی برسم».  اهمال‌کاری همان نام و نشان علمی واژه «تنبلی» است. «دست و دلم به‌کاری نمی‌رود»، «نمی‌دانم چرا چند وقتی است حوصله انجام کاری را ندارم»، «فردا انجامش می‌دهم»، «هنوز کلی زمان دارم»، «انگار انگیزه‌ام تمام شده است».
دکتر نیکتا غلامی در ادامه این مطلب آورده است: این جملات برای بسیاری از ما آشناست، جمله‌هایی که رنگ و بوی به‌تعویق‌انداختن و معلق‌نگه‌داشتن کارهایی را دارد که باید انجامشان دهیم، اما به هزارویک دلیل بی‌سرانجام می‌مانند. البته، در این بین، تعدادی کار است که با عجله، و احتمالاً با کیفیت پایین، در دقیقه نود به انجام خواهند رسید.
اما مشکلِ اهمال‌کاری اینجاست، با اینکه در ذهنمان کاملاً توجیح شده‌ایم که باید کاری را انجام دهیم اما دست و دلمان به انجام کار نمی‌رود.

مانع انجام کارها چیست؟
در روان‌شناسی واژه‌ای به‌نام «خودانضباطیِ ضعیف» داریم، به این معنی که «من توانایی انجام کارهای پیوسته و گاهی کسل‌کننده را ندارم و نمی‌توانم از خیر لذت‌های آنی بگذرم تا به اهداف و رضایت‌مندی‌های آتی برسم».

ریشه این خودانضباطی‌هایِ ناکافی به خیلی قبل‌ها برمی‌گردد، به اولین تجربه‌هایمان از زندگی، روزهایی که کودکی بیش نبودیم اما باید خواسته‌های سرسختانه والدین را اجابت می‌کردیم که خارج از توان آن سن‌وسالی بود که در آن قرار داشتیم و در ادامه آن سخت‌گیری‌ها احتمالاً نه‌تنها تشویقی در راه نبود، بلکه زیر آماج سرزنش‌های والدین مبنی بر پرنقص‌بودن اعمالمان قرار می‌گرفتیم و سرخورده و مأیوس می‌شدیم. پس کم‌کم انتخاب کردیم که فرار از انجام وظایف می‌تواند ما را از سرزنش‌های پی‌درپی درامان نگه دارد.

برای آن روزها شاید این راهکار، راه‌حل هوشمندانه‌ای هم به‌حساب می‌آمد و احتمالاً از ما دربرابرِ تکرار تنبیه‌ها و سرزنش‌ها محافظت هم می‌کرد، اما در بزرگ‌سالی نه‌تنها هوشمندانه نیست، بلکه بسیار ناکارآمد و آسیب‌زاست. غلبه بر اهمال‌کاری از آن جایی دشوار است که بخش‌های آسیب‌دیده هیجاناتمان گره خورده است.

به همین دلیل، ممکن است، به‌رغم علم به راهکارهای مقابله‌ای، باز هم شکست تنبلی کار چندان ساده‌ای نباشد. البته ناگفته نماند، علاوه بر خانواده‌های کمال‌گرا با معیار‌های سرسختانه و در عین حال سرزنشگر، خانواده‌هایی که خودشان الگویی از اهمال‌کاری را در سبک متداول زندگی دارند نیز در شکل‌گیری این خصیصه رفتاری نقش بسیار پررنگی ایفا می‌کنند.

دلایل اهمال‌کاری
ترس؛از آنجایی که پذیرش ترس از شکست احتمالی در امور بسیار سخت است، افراد ترجیح می‌دهند تا از انجام کار‌ها فرار کنند، به‌جای اینکه جرأت‌مندانه به سمت انجامشان حرکت کنند. زیرا هیچ‌کاری‌نکردن به‌مراتب آسان‌تر است از کاری را شروع‌کردن و احتمالاً شکست‌خوردن.
کم‌طاقتی؛«نمی‌توانم رنج فعلی را به خاطر گنج آینده تحمل کنم». اینکه افراد فکر می‌کنند حال و حوصله انجام کارهای یکنواخت، مشقت‌بار و خسته‌کننده را ندارند تا به اهدافی که در پس این احساسات و افکار قرار دارد برسند، یعنی کم‌طاقتی.
تمرد؛افراد با به‌تعویق‌انداختنِ کارهای مهم و ضروری، گاهی در پی ابراز خشم خود هستند، یک‌جور انتقام‌گیری از کسی که مدام به آنها دستور می‌دهد. در بعضی از موارد، واقعاً فردی هست تا دستور بدهد، مثلاً رئیستان مدام وظایف گوناگون را به شما محول می‌کند که گاهی اوقات این حجم از مسئولیت خارج از توان شماست، پس تصمیم می‌گیرید، برای نشان‌دادنِ اعتراض، از انجام کارها شانه خالی کنید. در بعضی از موارد، افراد به‌شکلِ ناهشیار با خودشان سر لجبازی دارند، مثلاً برای خودشان برنامه سنگین مطالعاتی و کاری درنظر می‌گیرند و به‌محضِ روبه‌روشدن با کمترین مانعی به این نتیجه می‌رسند که ناتوان‌اند و برنامه را ناتمام رها می‌کنند.
اهمال‌کاری چگونه شما را گرفتار میکند ؟
فکرکردن درباره مسائل، بدون اینکه دست به هیچ کاری بزنید: ساعت‌ها در رخت‌خواب می‌مانید و در مورد مقاله‌ای که باید بنویسید فکر می‌کنید، اما هیچ اقدامی انجام نمی‌دهید و واقعیت تلخ اینجاست که کارها و مسائل به اقدامات شما نیازمندند تا انجام بپذیرند نه به تفکر افراطی شما درباره آنها!
تا دقیقه نود کار را به تأخیر می‌اندازید. چرا چنین می‌کنید؟ چون به خیال خودتان تحت فشار بهتر عمل می‌کنید. این در حالی است که اگر به کیفیت کارها فکر کنید، از دقیقهنودی‌بودنتان پشیمان خواهید شد.
«فردا انجامش می‌دهم.» عادت کرده‌اید خودتان را متقاعد کنید که در حال حاضر مشکلاتی وجود دارند که مانع از انجام امورند. این در حالی است که گاهی این «فردای اسطوره‌ای» تا ماه‌ها فرا نمی‌رسد!

ناگهان کارهای بی‌اهمیت قبلی اولویت می‌یابند، مثلاً در خانه به‌هم‌ریخته که نمی‌توان مطالعه کرد! پس شروع می‌کنید به تمیزکردنِ تمام خانه، آن هم در حد یک خانه‌تکانی. این درحالی است که روبه‌روشدن با خستگیِ بعد از نظافت برایتان راحت‌تر از روبه‌روشدن با اضطراب کاری است که باید اول انجامش می‌دادید.

منتظر می‌مانید تا انگیزه لازم برای انجام آن کار در وجودتان ایجاد شود. انگار قرار است چوب جادویی بیابید تا برای انگیزه‌دارکردنتان معجزه کند. برنز، روان‌شناس، می‌گوید: انگیزه قدم اول نیست، بلکه انگیزه حاصل از انجام کار است. شما مجبورید کار را شروع کنید، چه حس و حالش را داشته باشید، چه نداشته باشید. بعد از اینکه کار را شروع کردید انگیزه بیشتری پیدا می‌کنید.

راه‌حل
ازآنجایی که اهمال‌کاری به مشکلات احساسی گره خورده است، یافتن دلایل ریشه‌ای‌تر مثل اینکه، چه عواملی در گذشته موجب این حجم از اهمال‌کاری در ما شده‌اند، به آگاهی‌مان قطعاً کمک بزرگی خواهد کرد. دوم، داشتن برنامه‌ای منظم، دقیق و زمان‌بندی‌شده و البته مقیدبودن به اجرای آن است.
سوم، باید خودتان را مجبور کنید تا کارها را، هرچند کسل‌کننده، شروع کنید و به‌پایان برسانید. به‌ازای کارهایی که انجام می‌دهید، برای خودتان پاداشی درنظر بگیرید، جایزه شما می‌تواند از یک استکان چای تا خرید یک هدیه باشد و به‌ازای کارهایی که به‌تعویق می‌اندازید، خودتان را جریمه کنید. جریمه می‌تواند ادامه‌دادن دیگر کارهایی باشد که به‌دلیلِ اهمال‌کاربودنتان در لیست کارهای نیمه‌تمام قرار گرفته‌اند. و در آخر، به نق‌زدن‌هایتان توجه کنید، به دلیل‌تراشی‌هایی که در ذهنتان مدام تکرار می‌شوند. شاید درون‌مایه تمام این دلایل چیزی جز ترس از روبه‌روشدن با واقعیت پیش رو نباشد. حلّالِ بسیاری از مشکلاتِ احساسی ما آدم‌ها پذیرش واقعیت‌های زندگی است، واقعیت‌هایی هرچند تلخ ولی شفابخش. پس واقعیت را بپذیرید تا بتوانید به سمت اهدافتان گام بردارید.